معنی از قبایل صدر اسلام

فرهنگ فارسی هوشیار

صدر اسلام

آغاز اسلام


قبایل

جمع قبیله، دودمانها، قبیله ها، گروهها

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

قبایل

قبایل.[ق َ ی ِ] (ع اِ) قبائل. ج ِ قبیله. قبیله ها. گروه ها. (غیاث). دودمانها. رجوع به قبائل شود:
الا ای آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت وشمع قبایل.
منوچهری.


صدر

صدر. [ص َ دَ] (ع اِمص) اسم است مصدر صدر را. (منتهی الارب).

صدر. [ص َ] (اِخ) رجوع به محمدبن ابی بکربن عبدالقادر رازی شود.

فرهنگ عمید

قبایل

قبیله


صدر

سینه، سینۀ انسان،
اول هرچیز،
قسمت بالای چیزی، بالا: صدر مجلس،
[قدیمی، مجاز] مقدم، پیشوا،
* صدر اعظم: (سیاسی) نخست‌وزیر،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قبایل

تیره ها

معادل ابجد

از قبایل صدر اسلام

577

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری